ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در میلاد حضرت مهدی موعود قائم آل محمدعج سروده است

روز میلاد شهی راد و عظیم الشانست

کایة الله علی دائرة الامکانست

کاشف وحی و گشاینده تاویل که خود

سر تنزیل نبی ترجمه فرقانست

شمع ناسوت نماینده ملک و ملکوت

کانچه جز لاهوت اندر رخ او حیرانست

قائم آل محمد که در اقلیم شهود

وارث مسند و تاج علی عمرانست

شرف شاه زنان مادر سجاد از اوست

زانکه او را شرف از نسل شه مردانست

لامکانی که مکانش دل مؤمن شده زان

برتر از کون و مکان برزده شادروانست

در چنین روز مبارک بجهان روح دمید

پیکر پاک خدیوی که جهانرا جانست

گرنه او جان جهان نیست چرا در همه جای

اثرش فاش و پدید است و رخش پنهانست

خسروا ای که طفیل قدمت در گیتی

هفت گردون و سه مولود و چهار ارکانست

علم یزدان را با آنهمه بسیاری و وزن

هم دلت مخزن و هم خازن و هم خزانست

عرصه کشور ناسوت و فضای جبروت

بی جمال تو به نظارگیان زندانست

این ملک زاده که میلاد ترا حرمت داشت

پور جمشید سلاطین ملک ایرانست

پادشه زاده امجد گرانمایه راد

که مرا او را لقب از شه امجدالسلطانست

کیقبادیست ز فر تو چو در خرگاهست

آفتابیست ز نور تو چو در ایوانست

دین پرستیست که تصدیق تواش آیینست

حق شناسیست که اخلاص توأش ایمانست

دل صافش را با فضل و هنر پیوندست

جان پاکش را با هوش و خرد پیمانست

مفتی حکم ترا دل بخط توقیعست

منهی امر ترا سر بره فرمانست

ساکنان صف خرگاه ترا مسکینست

چاکران در دربار ترا دربانست

سر و سامان غلامی تو دارد گرچه

اندرین سامان بهتر ز نبی سامانست

چون گشاید کتب دانش و آید بسخن

بوعلی سینا یا خواجه ابوریحانست

چون نشیند زبر تخت و گراید سوی داد

راستگوئی که بر اورنگ انوشروانست

علم سرچشمه عدلست ولی بی چه و چون

ای ملک ملک تو از عدل تو آبادانست

گوسفندان دو پا را برهان از کف گرگ

ای شبان رمه کاینک رمه یزدانست

چو شبان گله از قبل شاه بزرگ

شه درین گله بفرمان خدا چوپانست

تا که میلادعلی سیزدهم از رجبست

مولد مهدی در منتصف شعبانست

باش در بندگی قائم تا روز قیام

که پناهنده او زنده جاویدانست