نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

خورشید ازل بتافت از روزن تن

تا چهره خود ببیند اندر روزن

گوید که چو روزن از میان برخیزد

«من باشم و من باشم و من باشم و من »