عارفان روی تو را نور یقین میخوانند
عروه موی تو را حبل متین میخوانند
آنچه بر لوح قضا منشی تقدیر نوشت
عاشقانت ز رخ و زلف و جبین میخوانند
صفت چشم تو است آیت «مازاغ» از آن
گوشهگیران دو ابروی تو این میخوانند
نظم دندان تو را کآب حیاتش نام است
خردهبینان تواَش دُرّ ثمین میخوانند
جنت عدن سر کوی تو را مشتاقان
صحن باغ ارم و خُلد برین میخوانند
بیدلانی که مدام از سر سودا مستند
مردم چشم تو را گوشهنشین میخوانند
نظر، آن زمره که گویند به روی تو خطاست
نقشهای غلط و لعبت چین میخوانند
دل و دین میبرد از خلق رخت زان جهتش
آفت خلق و بلای دل و دین میخوانند
جنت و حور و لقا گرچه به وجه دگر است
اهل دل نور سماوات و زمین میخوانند
آب حیوان که لب لعل تو است، آن به یقین
در بهشت ابدش ماء معین میخوانند
چون نسیمی ز تو آنان که رسیدند به حق
جاودان مصحف روی تو چنین میخوانند