فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

در پرده شدی پرده فتاد از کارم

خون گشت روان و چشم گوهر بارم

بگداخت تنم سوخت دل افگارم

دریاب و گرنه می کشد غم زارم