فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

بر هر چه دل نهادم و گشتم اسیر آن

چون اشتداد الفت من دید روزگار

از من ربود و سوخت دلم را بداغ هجر

گفت این سزای آنکه نهد دل بمستعار