فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

خاک در تو کحل بصر کرده ایم ما

وز هر که جز تو قطع نظر کرده ایم ما

ما را چه باک در ره عشق تو از رقیب

تدبیر او بآه سحر کرده ایم ما

خم گشته ایم تا نرباید ز ما فلک

خاکی که از در تو بسر کرده ایم ما

تا رخنها ز تیغ جفای تو یافتست

از سر هوای غیر بدر کرده ایم ما

تا بیشتر برد ز رهت گرد در سجود

رخساره تر بخون جگر کرده ایم ما

سر نمی دهیم بهر تو ما را مباد سر

که غیر ازین خیال دگر کرده ایم ما

اول گذشته ایم فضولی ز کام دل

وانگه بکوی عشق گذر کرده ایم ما