سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را

وی ملک را فریضه تر از نور ماه را

ای نقش بند دولت بند قبای تو

فر همای داد به سربر کلاه را

روزی که بر نشینی تاج سفیده دم

گیرد پناه سایه چتر سیاه را

تخت تو چرخ باد که تاجی سپهر را

روی تو لعل باد که پشتی سپاه را

سوسن گواه دولت تست و خوش اینکه چرخ

وه نی کره زرین بار و گواه را؟

تا روز حشر جز تو که هستی فرشته ای

مردم مباد دیده این بارگاه را

یارب پناه دولت و دینش تو کرده ای

اندر پناه خویش بدار این پناه را

چندانکه ممکن است نگهدار و عمر ده

سلطان یمین دولت بهرام شاه را