اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - لغز- چیستان

چیست آن معشوقه ای کاو نه زخاص است و نه عام

با حریفان سر بسر یکسان بود در ابتسام

گاه باشد چشم او در جامه های شعر زرد

گاه باشد فرش او بر فرشهای سیم خام

گاه در تیمار یاران گاه در تیمار خود

خوش همی خندد مقیم و زار می گرید مدام

در پناه وصل او یک رنگ باشد روز و شب

با جمال روی او یکسان نماید صبح و شام

هر کجا دیدار او باشد خجل باشد ضیا

هر کجا رخسار او باشد نهان گردد ظلام

هست او را سوختن در مذهب صوفی هلال

نیست او را کشتن اندر ملت تازی حرام

در فنون انتفاع و در صنوف فایده

ابتر او چون صحیح و ناقص او چون تمام