اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

گلهٔ هجر تو با وصل تو می‌کردم دوش

گر بشد عمر مرا هیچ به جز غم نگشاد

زآن میان روی به من کرد خیالت که اثیر

زین سخن بگذر و این واقعه بگذار زیاد

وصل ما مظلمهٔ کس به قیامت نبرد

گر ز تو جان بستد در عوضش عشوه بداد