گلهٔ هجر تو با وصل تو میکردم دوش
گر بشد عمر مرا هیچ به جز غم نگشاد
زآن میان روی به من کرد خیالت که اثیر
زین سخن بگذر و این واقعه بگذار زیاد
وصل ما مظلمهٔ کس به قیامت نبرد
گر ز تو جان بستد در عوضش عشوه بداد