باز در دست چرخ بد سازم
پایمال جهان طنازم
هجر، بر دوخت دیده ی طربم
عشق بدرید پرده رازم
نیست پای گریز، می باشم
نیست دست ستیز، میسازم
گر بر آرم بزار ناله دمی
چرخ شوری کند برآوازم
دهر پر فتنه انس می جویم
راه پر حادثه است، می تازم
بیم جان است سست میکوشم
دست خون است وید همی بازم