اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

یک‌ دمت خود غم دلم دارد

گرچه دل غم به غم نینگارد

می‌نیارد، خجند با غم تو

من کی‌ام؟ چرخ هم نمی‌یارد

قد من خم نهد سر زلفت

اگر او اوست حد آن دارد

هر تُنک می ز صاف نگریزد

مرد باید که درد بگسارد

تا نگردد اثیر تر دامن

گرد طوفان فتنه می‌بارد