اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

طبیب درد بیدرمان کدام است؟

رفیق راه بی‌پایان کدام است؟

همی دانم وِثاقِ اوست جانی

اگر دانستمی کان جان کدام است

گر این عقل است پس دیوانگی چیست؟

ور این جان است پس جانان کدام است؟

کسی کاو را به جان جوید نگوید

که با مِی زحمت دندان کدام است؟

نمی‌داند کسی درمان این درد

طبیب عشق را دکان کدام است؟

اثیرا دم مزن او خود شناسد

که سرکش کیست سرگردان کدام است