قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۱

ای شهریار یار تو بس کردگار تو

اندیشه نیست گر نبود خلق یار تو

تو دستگیر خلقی واو دستگیر تو

تو گوش دار خلقی و او گوش دار تو

ایزد ترا ز خلق جهان اختیار کرد

کار جهان نباشد بی اختیار تو

هر چند خلق کار تو آشفته تر کنند

اوراست تر کند ز همه خلق کار تو

کس را نداد دولت و تأیید و بخت تو

از روزگار آدم تا روزگار تو

در بوستان بخت درخت سعادتی

فرهنگ و دانش است همه برگ و بار تو

اندیشه های خلق بدانی ز بهر آنک

بختست و دولت و خرد آموزگار تو

باشد نهان دشمن تو بر تو آشکار

بر دشمن تو هست نهان آشکار تو