ای دل به عشق روی تو از جان برآمده
جان در هوای تو ز تن آسان برآمده
از خنده خیال لب لاله رنگ تو
از بوستان جان گل خندان برآمده
آبی که آن ز چشمه حیوان برآمدی
بر چهره ات ز چاه زنخدان برآمده
در حلقهای زلف پراکنده بر رخت
کافور تر ز مشک پریشان برآمده
از اشک چشم و خون دلم خاک کوی تو
دریا شده وز او در و مرجان برآمده
از بس که رنج برد دلم وز وفای تو
دردت به من بمانده و درمان برآمده
تا آتش فراق تو در جانم اوفتاد
یکباره دود ازین دل بریان برآمده
تا جعد دلربای تو چوگان به کف گرفت
شور از هزار مجلس و میدان برآمده
برعکس چرخ گرته پیروزه ترا
خورشید و اختران ز گریبان برآمده
در درد فرقت تو من مستمند را
دود از تو دل فرو شده و جان برآمده
بر من جهان فروخته عشق تو و به من
بوسی به صد جهان ز تو ارزان برآمده
بر نامه مراد من از تو ولی زمن
مقصود خصم و کامه هجران برآمده
افغان و ناله (فلکی) بی تو بر فلک
چندان رسید کز فلک افغان برآمده
تا حاجیان بعاشر ذوالحجه حج کنند
در حج شده حوایج ایشان برآمده
یارب ز قرب مقصد و قتل عدوت باد
موقف تمام گشته و قربان برآمده
از عون همت تو مهمات ملک و دین
بی یاری خلیفه و سلطان برآمده
نامت جهان گرفته و کام تو در جهان
چندان که رای توست دو چندان برآمده
سم سمند تو به سمنگان فرو شده
گرد سپاه تو ز سپاهان برآمده