مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

دوش ار چه دلم ز درد هجران پر بود

اندیشه من درازی شب بفزود

سودا زده می شدم و لیکن دم صبح

در کار خلاصم ید بیضا بنمود