شاید که ز تو یک نفس آسوده نباشیم
جز زیر پی عشق تو فرسوده نباشیم
خود شرم نداری تو که در دولت حسنت
ما زان تو وانگه ز تو آسوده نباشیم
عشوه چه دهی با سری افگن سخن ما؟
تا بر سر این عشوه بیهوده نباشیم
یعقوب تو گشتیم یکی بوی به ما ده!
تا بی خبر از یوسف گم بوده نباشیم
گر همچو مجیر از تو بدین گونه بمانیم
جز خرمن اندوه تو پیموده نباشیم