جز رگ جان عشق تو دگر چه گشاید؟
یا ز تو جز رنج و درد سر چه گشاید؟
راه نظر بستهای و گرچه نبندی
خسته دلان را ز یک نظر چه گشاید؟
پر بهم آورد مرغ عافیت از تو
مرغ بر آتش نهاده، پر چه گشاید؟
در ره تو نقد تازه بستن دلهاست
از تو جز این یک دری دگر چه گشاید؟
عمر چو رفت از عنایت تو خیرد؟
دل چو تبه شد ز گلشکر چه گشاید؟
از تو نظر خواستی مجیر ولیکن
بسته غم را ازین قدر چه گشاید؟