مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

کس درین دوران وفاداری نیافت

یاریی بی زحمت از یاری نیافت

روز عالم رفت و در عالم کسی

بی غمی را روز بازاری نیافت

هیچ عاشق بر گلی ننهاد دل

تا از آن گل در جگر خاری نیافت

دل به جان آمد ز دست خویش از آنک

مردمی در هیچ دلداری نیافت

گر کسی رغم مجیر از روزگار

کام رنگی یافت او باری نیافت