سپس مصریان سر برافراشتند
زستراپ شه روی برکاشتند
جوانی که امیرته اش بود نام
سبک تیغ کین برکشید از نیام
ابر مصریان گشت فرمانروا
ستوهید از او لشکر پادشا
پس از وی پوزیریس آمد خدیو
که امیرته را بود فرزند نیو
دو سردار نام آور رزم ساز
که تیسافرن باشد و فارناباز
به یونان فرستاد دارا به جنگ
که بر یونانیان کار ساز ند تنگ
گمانم بد او رشنواد گزین
که تسخیر فرمود یونان زمین
سپهبد به همراه فرخ تژاو
زیونان زمین بستدی باژ و ساو
یکی بود ستراپ در لیدیه
دگر در هلسپون وایعونیه
به اسپرته گشتند هم دست و یار
که بر آتنه تنگ سازند کار
دو پور پریزاد بد شاه را
که مانست هر یک همی ماه را
نخست اردشیر آنکه مه بود به سال
دگر بود سیروس نیکو جمال
پدر بد به پور مهین شادکام
هواخواه کهتر پسر بود مام
پریزاد را این چنین بود رای
که سیروس را سازد ایران خدای
ولی شه به آیین و رسم مهی
به مهتر پسر داد عهد شهی
پریزاد نومید شد زین سخن
یکی تازه اندیشه افکند بن
همه لیدی و یونیه سر بسر
زداراب بگرفت بهر پسر
پس آنگاه سیروس در لیدیا
همی بود ستراپ و فرمانروا
به یونانیان گشت همدست و یار
مگر خود بر ایران شود شهریار