طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

دردا که بت ستیزه کاری دارم

وز غمزه او جان فگاری دارم

مردم گویند روزگارت چونست

می پندارند روزگاری دارم