جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۱

گفتم بر ما خرام ای سرو سهی

کز هجر تو بر خاک نشستست رهی

گفت آنکه شبی رسد به وصلت صنما

او را نبود هیچ بجز روز بهی