جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۰

افتاده مرا با سر زلفت هوسی

با دل نبود عقل مرا دست رسی

سرّ غم تو نهفته در سینه شدم

واقف نبود جز دل من هیچکسی