جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸

در عشق تو در هر دهنم افسانه

در زلف چو زنجیر تواَم دیوانه

ای جان و دل آشنای کویت شده‌ام

چندی داری ز خویشتن بیگانه