جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵

خون گشت مرا از غم هجران دیده

آخر چکنم با دل هجران دیده

گویند که هجر جان ز تن سخت بود

مسکین دل من چو روز هجران دیده