جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۶

بیچاره دلم کرد فغان از دیده

و آمد ز فراق تو به جان از دیده

دل شرح فراق تو نمی یارد گفت

دارد گله ها به صد زبان از دیده