جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۴

از شرم رخ تو گل ز کار افتاده

در پای تو ریخت سخت زار افتاده

مهمان عزیزست به بستان بخرام

بیچاره ببین چگونه خوار افتاده