جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۸

تا چند کنی به عالمم سرگردان

یارب که که گفت که ز ما سرگردان

گر زلف توأم چو گو به چوگان بزند

چون گوی کنم در قدمت سر، گردان