جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۵

دایم به خم زلف بتان در بندیم

تا چند دل و دیده به ایشان بندیم

از دست شب فراقت ای دیده من

ما باز سپر به روی آب افکندیم