جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۸

شب نیست که من یاد تو از جان نکنم

و این دیده دل چو شمع گریان نکنم

از سوز و گداز باز ننشینم من

تا رشته جان خویش بریان نکنم