جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۰

چشم خوش تو ربود یکباره دلم

پیراهن صبر کرد صد پاره دلم

پنداشت که از دولت وصلت کامی

یابد لیکن نیافت بیچاره دلم