جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۹

جز لعل لب تو نیست درمان دلم

جز مهر رخ تو نیست در جان دلم

دل وصل تو می خرد به جانی چه کنم

من چون نبرم بگو تو فرمان دلم