جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۷

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم

بی‌دیدنش از گریه نیاساید چشم

ما را ز برای دیدنش باید چشم

ور دوست نبینی به چه کار آید چشم