جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰

بس زهر که از دست غمت نوشیدم

بس جامه صبر و مردمی پوشیدم

جانا خبرت نیست که در بحر غمت

جان دادم و از میان جان کوشیدم