جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۰

هرچند که تو دشمن جانی ای دل

در جان من خسته روانی ای دل

اندیشه چنین بکن که خود را و مرا

از دست فراق وارهانی ای دل