جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۵

گل گفت به خنده صبحدم با بلبل

تا کی بود از تو در جهان این غلغل

من می روم و بار سفر می بندم

بیچاره مکن تو خوی با صحبت گل