جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۷

زردم ز فراق روی دلدار چو شمع

تا کی بودم دیده خونبار چو شمع

تو خفته و من خراب و گریان همه شب

تا صبح به بالین تو بیدار چو شمع