جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

ای دوست مرا به کام دشمن مگذار

وز جان و دلم بلای هجران بردار

بر روی من از وصال بگشای دری

تا تو شوی از جان و جهان برخوردار