جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

امشب مه ده چار بیاراسته بود

نور از رخ تو به عاریت خواسته بود

در باغ گذشته ای همانا تو و سرو

بر عذر قدمهای تو برخاسته بود