جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

با درد تو دل چگونه درمان طلبد

با عشق تو سر چگونه سامان طلبد

خواهد که ببوسد کف پایت از جان

لیکن ز زبان دوست فرمان طلبد