جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

جز وصل تواَم هیچ نمی‌باید هیچ

جز یاد تواَم هیچ نمی‌باید هیچ

هیچست دهان تنگت ای جان و دلم

زان لب بجز از هیچ نمی‌خواهد هیچ