جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

سرو چمن از عُجب برآورده دو دست

گفتا که، که را قد دلارا چو منست

چون قامت رعنای تو از دور بدید

از خجلت بالای تو بر خاک نشست