جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

هستم من سرگشته به عشقت سرمست

جان خسته ز عشق یار و دل داده ز دست

از گلبن وصل او نچیدم یک گل

وز خار جفا جان جهانی را خست