گهی بزم طرب را ساختندی
گهی نرد هوس را باختندی
به خلوتگاه خاص و مجلس انس
همی جام طرب پرداختندی
کمیت و خنگ فرصت را به شادی
به میدان سعادت تاختندی
به میدان شجاعت گوی دولت
به چوگان ارادت باختندی
به مردی روز جنگ از فرق جمشید
کلاه خسروی انداختندی
به گاه بار دادن عالمی را
بزرگ از خردشان نشناختندی
کو آن گردنگشان ای بخت وارون
که گردون بر فلک افراختندی