جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۶

عالم همه خوش بوی شد از بوی بنفشه

میل دل عشاق همه سوی بنفشه

از عکس رخت سرخ شده رنگ شقایق

وز رشک خطت گشته سیه روی بنفشه

گفتند چرا سر ز غمش بر سر زانوست

گفتا که چنین است همی خوی بنفشه

تا سر بنهد بر خط سبز تو چو سنبل

بنوشت عذار تو خطی سوی بنفشه

بر بوی خطت شاید اگر عذر نهندم

گر بر نکنم خیمه ز پهلوی بنفشه

گر سنبل زلفت به چمن باز گشایند

افتد گره از رشک در ابروی بنفشه

بر بوی سر زلف دلاویز تو دارم

دلبستگیی با خم گیسوی بنفشه

بشکست به بازوی زنخدان چو گویت

چوگان سر زلف تو بازوی بنفشه

از نرگس مستت که جهان بین جهانست

ماننده ریحان شده هندوی بنفشه