ای دل به درد عشق ندارم دوای تو
تا کی کشم بگو من مسکین جفای تو
تا دیده دید قامت و بالای آن نگار
زان رو همیشه هست به جانم بلای تو
تا هست از جهان رمقی و از جهان رگی
بیرون نمی رود ز سر من هوای تو
غایب مشو ز دیده ی معنی دو دیده ام
دل هست مسکن تو و جانم سرای تو
جانا اگر رضای تو بر خون ماست سهل
از جان توان گذشت مقدّم رضای تو
سلطانی جهان به نظر می نیایدم
زیرا که هست از دل و جان او گدای تو