مژدهای دادم صبا کآمد گل خوشبو به باغ
با گل رویش بود از باغ و گل ما را فراغ
گل دو هفته بیش نبود در سرابستان ولی
حسن او و عشق من هر لحظه می گیرد بلاغ
عشق بلبل با گل بستان دو هفته بیش نیست
هست ما را از فراق روی او بر سینه داغ
با گل روی تو و سرو قدت محتاج نیست
عاشقان راه عشقت را نظر کردن به باغ
گرنه سرو قامت تو در کنار آید مرا
تا گل رویت ببینم فارغم از باغ و راغ
از فراق روی تو جانم به لب خواهد رسید
رحمتی کن ای جهان بین مرا چشم و چراغ
گل برفت از بوستان و شورش بلبل نماند
باغ را بگذاشت بلبل داد نوبت را به زاغ