جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

آنان که مهر روی چو ماه تو دیده‌اند

مهرت به جان و دل ز جهانی خریده‌اند

فرهادوار عاشق و زارند خسروان

تا یک حدیث از آن لب شیرین شنیده‌اند

نیل محبّت تو چو دانی که از ازل

ای نور دیده بر رخ جان‌ها کشیده‌اند

از ما جدا مشو که دل طالبان دوست

عشق رخ تو از همه عالم گزیده‌اند

از راه مردمی همه آیند مردمان

کاندر هوای روی تو ای نور دیده‌اند

اندر هوای کعبهٔ وصل تو عاشقان

جان داده‌اند و راه بیابان گزیده‌اند

آنان که رو به قبلهٔ امّید داشتند

هم عاقبت به کعبهٔ وصلش رسیده‌اند

باد صبا نمود که سرو چمن تمام

از شرم قامتت به قیامش خمیده‌اند

آنان که عاقلان جهانند بی‌ریا

بر خاک آستانت چو ماهی تپیده‌اند