جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵

سر سرگشته سودای تو دارد

هوای قد و بالای تو دارد

سری دارد به عالم پر ز سودا

که این سر نیز در پای تو دارد

اگر رای تو بر خون دل ماست

دل بیچاره ام رای تو دارد

تو نور دیده ی مایی نگارا

دلم آخر که بر جای تو دارد

سهی سروا تو دانی دیده ی ما

نظر بر قد رعنای تو دارد

ندارد گل به بستان رنگ و بویی

حیا از روی زیبای تو دارد

سخن کوته کنم فی الجمله امروز

جهانی باز یغمای تو دارد