جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

شبت به صبح سعادت همیشه مقرون باد

دو چشم دشمن جاهت همیشه پرخون باد

هرآنکه شاد نباشد به بخت فیروزت

دلش ز جور و جفای زمانه محزون باد

هرآنکه راست نخواهد قد الف وارت

همیشه شست امیدش خمیده چون نون باد

جفای دهر که کم باد از دلم یارب

بقای عمر تو از هرچه هست افزون باد

بقای عمر تو را از خدای می طلبم

ندا رسید به گوش دلم که همچون باد

گدای کوی تو از کیمیای عاطفتت

به فرّ بخت بلند تو همچو قارون باد

کسی که در دو جهان میل بندگیت نکرد

سیه گلیم و سیه روی و بخت وارون باد