جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

نسیم باد بهارست یا هوای بهشت

بهشت چیست وصال نگار حورسرشت

نوای بلبل و آواز چنگ و نغمه ی عود

خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت

بهشت روی تو ما را مدام می باید

به اختیار بگو تا بهشت را که بهشت

اگرچه هیچ نمی دانم این قدر دانم

که ناز خوب نباشد یقین ز مردم زشت

ز جان نمی رودم عشق و در ازل گویی

خدای مهر تو و خاک من به هم بسرشت

ز سرگذشت نکردم سپاس و می دانم

که بر سر من از این سان قضای خوب نبشت

ز استخوان نکنم مهر تو برون ای جان

اگر زنند ز خاک جهان جهانی خشت