نسیم باد بهارست یا هوای بهشت
بهشت چیست وصال نگار حور سرشت
نوای بلبل و آواز چنگ و نغمهٔ عود
خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت
بهشت روی تو ما را مدام میباید
به اختیار بگو تا بهشت را که بهشت
اگرچه هیچ نمیدانم این قدر دانم
که ناز خوب نباشد یقین ز مردم زشت
ز جان نمیرودم عشق و در ازل گویی
خدای مهر تو و خاک من به هم بسرشت
ز سرگذشت نکردم سپاس و میدانم
که بر سر من از اینسان قضای خوب نبشت
ز استخوان نکنم مهر تو برون ای جان
اگر زنند ز خاک جهان جهانی خشت